به گزارش جهان به نقل از روزنامه نود، در همهجاي دنيا وقتي فسادي افشا ميشود، پروندهاي باز ميشود و جنجال و رسوايي به رسانهها راه پيدا ميکند، فرد خاطي سرش را پايين مياندازد، گناه و تقصيرش را بر گردن ميگيرد، عذرخواهي ميکند و داستان اينگونه پايان ميگيرد و آنچه باقي ميماند يک خاطره است و بس و البته يک پرونده در آرشيو روزنامهها و رسانهها که هرچند وقت يک بار به بهانهاي اشارهاي به آن ميشود و رفته رفته به تاريخ ميپيوندد اما در اينجا يعني در ايران وضع خيلي فرق ميکند و متخلفان بعد از اثبات تخلف گردنشان راستتر، سرشان بالاتر و البته طلبکارتر ميشوند درست يکي مثل رضا کرمانشاهي داور فوتبال که در پرونده فساد داوري در فوتبال ايران محکوم شده اما تو گويي او معلول بوده و روزنامه ۹۰ علت که تو بيا و براي داوران دام بگذار و آنها را براي گرفتن رشوه وسوسهکن!چند ماه پيش و در جريان رسيدگي به پرونده تخلفات داوري در فوتبال ايران، در وبسايت روزنامه ۹۰ مطلبي در اين ارتباط نوشته بوديم و اينکه جعبه سياه اين ماجرا فردي به نام ر – ک است که از تمام ماجراها اطلاع دارد و اطلاعات او ميتواند به روشن شدن اين پرونده کمک کند که البته هم همينطور شد و بعد از بررسيهاي طولانيمدت همين آقاي ر – ک که رضا کرمانشاهي باشد به علت «ايجاد رابطه غيرقانوني و خارج از عرف و مقررات فوتبال از طريق پذيرش درخواست منوچهر باديه جهت تمهيد مقدمات توافق غيرقانوني براي تطميع داور، با توجه به مستندات و اقرار طرفين به برگزاري جلسهاي در مکاني خاص، کميته انضباطي رفتار رضا کرمانشاهي را خارج از شأن حرفهاي و مغاير با موازين فوتبال دانسته و مستندا به ماده... نامبرده را به پرداخت مبلغ شصت ميليون ريال جريمه نقدي و ۶ ماه محروميت از هرگونه فعاليت مرتبط با فوتبال محکوم ميکند.» جملات اخير که در داخل گيومه قيد شده دقيقا همان چيزي است که در حکم کميته انضباطي آمده است.رضا کرمانشاهي داور فوتبال از انتشار مطلب «جعبه سياه» به رسم تمام آدمهايي از اين دست، که دست پيش ميگيرند تا پس نيفتند به دادگاه ميرود و از روزنامه ۹۰ شکايت ميکند و جالب اينجاست که اين پرونده نه در دادگاه مطبوعات و دادسراي فرهنگ و رسانه بلکه در يک دادگاه کيفري در پاکدشت ورامين به جريان افتاده و قاضي پرونده هم بدون استماع دفاعيات ما و داشتن اطلاعات کافي حکم جلب سردبير روزنامه ۹۰ را صادر ميکند! که البته اين پرونده اخيرا به دادسراي فرهنگ و رسانه ارجاع شده و مراحل قانوني خود را طي ميکند.نکته جالب و شگفتانگيز اين شکايت به اينجا برميگردد که چطور خاطيان اين فساد بزرگ داوري که کل جامعه فوتبال را مکدر و لکه ننگي بر فوتبال اين مملکت گذاشته به جاي عذرخواهي از مردم و رسانهها از يک روزنامه به جرم نشر اکاذيب و تشويش اذهان عمومي شکايت ميکنند و البته حکم جلب سردبير آن روزنامه را هم ميگيرند آن هم در شرايطي که فرد خاطي در کميته انضباطي و استيناف مقصر و گناهکار شناخته شده است؟ چطور ميشود يک داور خاطي که يک سبد سيب پاکيزه و سالم را با تطميع و واسطهگري براي ساير داوران به فساد و آلودگي ميکشاند و مردم، فوتبالدوستان، نمايندگان مجلس و مسئولان مملکتي را به تکاپو مياندازد که ريشه اين فساد خشکانده شود، اينگونه با جسارت از يک رسانه به علت اطلاع داشتن از وجود چنين فردي که جرمش اثبات شده، به دادگاه شکايت ميبرد آن هم در جايي که قاضيالقضات فوتبال و کميته اخلاق و ساير نهادها بانگ برميآورند که هر کس اطلاعاتي دارد بيايد و بگويد و بعد از داخل همين دستگاه قضا يک نفر براي سردبير روزنامه ۹۰ حکم جلب صادر ميکند به جرم آنکه «اسرار هويدا ميکرد...» SHOOTنکته تأسفباري که حيات و ماهيت رسانههاي مکتوب اين روزهاي ايران را تهديد ميکند ضعف حمايتهاي دولتي و قضايي از روزنامهنگاران و روزنامههاست. در حالي که صدا و سيما و برنامههاي آن بسيار بيپرواتر و گاها گستاخانه به پرونده فساد داوري در فوتبال ايران ورود کردهاند به علل مختلف هيچکس جرأت شکايت از صداوسيما و برنامههايش را ندارد اما در مورد روزنامهها وضع کاملا فرق ميکند. جالب اينجاست که خود وزارت ارشاد نيز که متولي روزنامهها و سينماست در برخورد با اين دو برخوردي کاملا متضاد دارد. مثلا در فيلمهاي سينمايي که بر پردة سينما اکران ميشود الفاظي نظير «گوه خوردي، پدرسگ، سگتوله، چس توله و...» به وفور مورد استفاده قرار ميگيرند و حتي در سريالهاي پربيننده تلويزيوني، اما روزنامه ۹۰ يک بار در جواب استهزاء يک نشريه دولتي وقتي از عبارت «باد معده» استفاده کرد، سريعا با اخطار کتبي هيأت نظارت بر مطبوعات مواجه شد و الخ...